آرش کهزادی در آبان ۹۸ و مهدی کهزادی در دیماه ۹۶ جانشان را فدای آزادی ایران کردند. شرح دلاوریهای آنها روزی در تاریخ ایران ثبت خواهد شد. بی شک نسلهای بعد از آنها سرشان به وجود چنین مردان شجاعی بلند خواهد بود با افتخار خواهند گفت که از نسل آرش ها و مهدی کهزادی ها هستند.
یکی از دوستان این دو جوان معترض، مطلبی را برای کانون حقوق بشری نه به زندان – نه به اعدام ارسال کرده که عینا در اینجا نقل میکنیم:
«سلام، من یکی از دوستان آرش هستم. آرش کهزادی در آبان ۹۸ با یک گلوله که به سرش خورد شهید شد، اما شرح قهرمانی آرش کهزادی در آبان ۹۸و عمویش مهدی کهزادی در دیماه ۹۶ متاسفانه کمتر نقل شده و میخواهم امروز خیلی کوتاه برایتان شرح بدهم و از شما میخواهم صدای آنها باشید:
مهدی کهزادی عموی آرش متولد ۱۳۷۰ از شهرستان دورود و مهندس زمین شناسی از دانشگاه بروجرد بود. سال ۹۶ در نهم دیماه در حالیکه سه روز به عروسیاش مانده بود از روستایشان داریاب که هفت کیلومتری دورود هست به شهر رفت تا کارت دعوتهای عروسیش را که برای چاپ به چاپخانه داده بود تحویل بگیرد.
مهدی وقتی که دید شهر شلوغ شده است درنگ نکرد و بلافاصله با جمعیت همراه شد. مهدی همان ابتدا به جلوی فرمانداری رفت، مقر سپاه هم آنجاست. همان لحظه او شاهد بود که یک نفر را با تیر زدند، مهدی خیلی سریع خودش را به آن فرد رساند، بالای سرش رفت و او را از روی زمین بلند کرد اما نامردها مهدی رو هم همانجا با تیر مستقیم به سرش نقش زمین کردند و مهدی درجا شهید شد.
مهدی را درست در روز عروسیش به خاک سپردند.
آرش کهزادی برادر زاده ۱۶ ساله مهدی، عاشق عمویش بود خیلی با او صمیمی بود. همه میدانستیم که آرش و مهدی چه عشقی به همدیگر داشتند. بعد از شهادت عمویش، آرش خیلی ناراحت بود. او چند روزی در خانه مادر بزرگش ماند تا مادر بزرگ (مادرِ مهدی) احساس تنهایی نکند. آرش حتی حاضر بود با زن عمویش که حالا بیوه شده بود ازدواج کند تا او را از تنهایی غم دوری از مهدی خارج کند و جای مهدی را برایش پر کند اما پدر و مادرش به او این اجازه را ندادند.
آرش با اینکه ۱۶ سال بیشتر نداشت اما روح بلندی داشت. هوای همه را داشت. بچههای محل همه دوستش داشتیم.
اما شب شهادت آرش داستان دیگری است و شرح دلاوری آرش توی قلب ما ثبت شده:
دو سال بعد از شهادت مهدی، رسیدیم به آبان ۹۸، همه میدانستیم که این خانواده بعد از مهدی چه داغی را تحمل میکنند. وقتی شلوغی ها شروع شد، پدر مهدی خیلی به او اصرار کرد که بیرون نرود به او گفته بود یادت است با مهدی چه کار کردند؟ اینها رحم ندارند. همه را با تیر مستقیم می کشند، بیرون نرو! کشته میشوی. پدرش تا بعد از ظهر سر کار نرفت که مبادا آرش در نبود او به خیابان برود. پدر میدانست که آرش چه روح سرکشی دارد و میدانست که فرزند ۱۶ ساله اش آرام و قرار ندارد.
هوای انتقام از قاتلان مهدی توی سر آرش طوفانی به پا کرده بود و او را آرام نمی گذاشت. اما چشمش را از آرش برنمیداشت تا اینکه یک لحظه خوابش میبرد، ده دقیقه بعد وقتی بیدار میشود می بیند که آرش نیست! از مادر آرش سوال میکند و او میگوید آرش رفته سر کوچه!
آرش به مادرش گفته بود: «اگر خدا بخواد من بمیرم در خانه هم می میرم! من از مرگ نمی ترسم»
آرش یک هفته قبل هم به مادرش گفته بود: «مامان کلا از زندگی سیر شده ام و هیچ علاقه ای به این زندگی ندارم»
ما در خیابان بودیم که دیدیم آرش دارد میآید، آرش آمد با چند تا از همکلاسیها همه باهم رفتیم خیابان بیست متری اسلام شهر، اما این بی مروت ها، این از خدا بی خبرها، همان جا با یک گلوله مستقیم توی سرش او را کشتند. درست مثل عمویش مهدی.
از آن روز با خودمان گفتیم:
آرش کهزادی در آبان ۹۸ با همان گلوله ای کشته شد که عمویش مهدی کهزادی در دیماه ۹۶
آرش را در شهرستان دورود کنار عمویش خاک کردند.
اما شرح دلاوری آرش کهزادی در آبان ۹۸ و عمویش مهدی کهزادی در دیماه ۹۶ هرگز از خاطره ها فراموش نمیشه عمو و برادرزاده ای که جانشون رو فدای آزادی ایران کردند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر